درباره وبلاگ سلام به همه هموطنان عزیز و فارسی زبانان محترم من شفیع سروش هستم حدود 15سال است که در کشور هالند زندگی میکنم متولد کابل هستم وتاحدود 19 سالگی در انجا زندگیمی کردم به دلایل ناامنی و... به کشور هالند مهاجرت کردم ودر انجا تشکیل خانواده دادم واکنون این خلا رادر خود حس میکنم که من کی هستم ؟ ریشه ام کجاست ؟ واکنون در کجا هستم واین وبلاگ را بدین منظور که این خلا وجودی خود را پر کنم والتیامی باشد برای دل من که دوری وطن را دیگر نمیتواند پرکند وبرای شما عزیزان افغان داخل وافغانان دور از وطن باشد که چشمهایمان به نور ان سرزمین الماس نشان منور گردد وهمگی در کنار هم در افغانستان عزیز به خوبی وخوشی زندگی کنیم انشالله آرشيو وبلاگ افغانستان عزیز خوش امدید شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : افغانستان عزیز
سلام به همه ی شما بازدید کنندگان محترم لطفا از همه ی صفحان ما دیدن فرمایید ونظر هم یادتون نره باهزاران سپاس وتشکر از شما شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : افغانستان عزیز
ای افغانستان عزیزم ای امید دیروز وامروزم ای تنها مامن وپناهگاهم بر سر تو چه امد چه شد ان سرزمین اباد ویگانه بهشت زمین امروز با دستانی لرزان وچشمانی خیس چه بگویم که نه دستانم توانا بر گرفتن قلم ونه زبان توانا بر گفتن این غم کاش که جان من ارزش داشت که این تنها سرمایه ام را فدایت میکردم لیک جان بی ارزش من کجا وخاک زر نشان تو بار الهی تقاص کدام گناهانمان را میدهیم که امروز باید اینچنین اواره باشیم بار الهی از تو درخواست میکنم ای مهربانترین مهربان ها به ما عطا فرما بصیرت اگاهی فهمی ودرکی را که این وطن را این وطن را این پاره ی تن را اباد تر وبهتر از گذشته بسازیم میسازیم تو را حتی اگر قرار باشد کشتزار هایت را با خونمان ابیاری کنیم می سازیم تورا ...... نویسنده این متن سید مهدی سیدی استفاده از مطالب باذکر منبع یا نویسنده بلامانع است انشا الله
شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : افغانستان عزیز
ادبیات افغانستاناز ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
در قانون اساسی ۱۳۴۳ خورشیدی / ۱۹۶۴ میلادی، نام پشتو و دری به عنوان زبانهای رسمی افغانستان آمدهاست. احیای واژۀ کهن دری به این معنی است که در نظر افغانها، کشورشان مهد این زبان در نظر گرفته شدهبود. از این رو تلاش شد تا از کاربرد کلمه فارسی، که به معنای زبانِ فارس است، به شدت اجتناب شود. با توجه به این نکته، ما میتوانیم توسعه ادبیات دری و یا "فارسی" را در واحد سیاسی به نام افغانستان در نظر بگیریم. پس از قتل نادرشاه افشار (۱۱۶۰ ه. ق. /۱۷۴۷ میلادی)، و تشکیل دولت مستقل افغان توسط احمدشاه دُرّانی (سلطنت ۱۱۲۶ش/۱۷۴۷م-۱۱۸۶ق/۱۷۷۲م)، خراسان (افغانستان امروزی) همچنان نقش دیرینهٔ خود را بعنوان مرکزیت ادبیات فارسی و انتقالدهندهٔ جریان ادبی بین فرارود (ماوراءالنهر) و هندِ گورکانی ادامه میداد. پیش از صفویان، ارتباط ادبی بین ایران و هند از طریق خراسان و سیستان (افغانستان امروزی) صورت میگرفت. تحولات سیاسی، هم در ایران و هم در افغانستان، بعد از قتل نادرشاه افشار، و در طی سدههای ۱۹-۱۳ام میلادی، به کاهش و حتی قطع روابط ادبی افغانستان با ایران انجامید. اما نقش افغانستان در انتقال فرهنگ و ادبیات فارسی بین فرارود و هند تا حدود سال ۱۹۲۰/۱۳۳۸ ادامه یافت. در دورههای یادشده، سبک هندی در ادبیات فارسی در فرارود، خراسان و افغانستان (که آنزمان مناطق غربی پاکستان و مناطق جنوبی و جنوبشرقی افغانستان امروزی را تشکیل میداد) نقش برجستهای داشت. ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴-۱۱۳۳ / ۱۶۴۴-۱۷۲۰) در نظم و نثر از بهترین نمونههای سبک هندی و حتی بنیانگزار این سبک بهشمار میآید. آثار وی در ماوراءالنهر و افغانستان، در میان خواص و عامهٔ مردم استمرار مییابد، چنانکه برخی ترانههای عامیانهٔ مردم ماوراءالنهر و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است، ولی در سدهٔ ۱۲ و اوایل سدهٔ ۱۳ام هجری قمری در ایران فراموش میشود. قُطبالارشاد به عربی و طریق الارشاد به فارسی، از آثار (متوفی ۱۷۸۱/۱۱۹۵) است که همراه با مکتوباتش منابعی غنی از موضوعات عرفان و [۱] از (۱۱۴۰-۱۲۲۵ / ۱۷۲۷-۱۸۱۰) نیز معدنالاسرار، که تفسیری از قرآن است و تألیف آن در (۱۱۷۳ / ۶۰-۱۷۵۹) تکمیل شده، و همچنین حقائقالمعارف، اثری منظوم به سبک مثنوی مولانا بلخی، و شورِ عشق، که یک دیوان شعر است و دوبار به چاپ رسیده، بجای ماندهاست. در عصر تیمورشاه درانی (سلطنت ۱۲۰۷-۱۱۸۷ / ۹۳-۱۷۷۲)، فرزند احمدشاه، هنوز سنتهای دیوانی و آرایهها و پیرایههای دربارهای پیشین رعایت میشد. او با تکیه بر تاجیکها، قزلباشها و عناصر شهری و آنانکه به هویت ایرانی خویش پایبند بودند، کشور را اداره میکرد. تیمورشاه به شعر و شاعری علاقهٔ بسیار داشت و به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل میگفت. علاقهٔ او به شعر و ادب فارسی دری به حدی بود که امور دیوانی و کشورداری را در گوشه و کنار کشور به شاعران عصر واگذار کرده بود. ، ، و از شاعران و ادیبان این عصر، و صاحب مناصب و سمتهای دولتی بودند. آوازهٔ شعردوستی و شاعرپروری دودمان دُرانی به حدی بود که برخی از سخنوران فارسیگوی از ایران، به قصد پیوستن به دربار او روانهٔ کابل میشدند. و از این گروه سخنوران است. (متوفی ۱۲۵۹/۱۸۴۳) یکی دیگر از شاعران برجستهٔ این دوره است که از وی یک دیوان و شرح منظوم از یوسف و زلیخا (که در سال ۱۲۳۹/۱۸۲۳ تکمیل شد) بهجای ماندهاست. (۷۱-۱۲۱۲ / ۱۷۹۸-۱۸۵۴)، یکی از چندین فرزند است که به پیروی از سبک صائب و بیدل شعر میگفت و از وی دیوان شعری بهجای ماندهاست. دو پیرو دیگر سبک بیدل، (۱۹۰۰-۱۸۳۰)، شاعر برجسته و فرزندش (۹۲-۱۲۷۲ / ۷۵-۱۸۵۵) هستند که محمدامین عندلیب علیرغم عمر کوتاهش از خود دیوان شعری بهجای گذاشتهاست. میرزا محمدنبی واصل (۱۲۴۴-۱۳۰۹ / ۹۲-۱۸۲۸)، ملقب به دبیرالمُلک، از شاعران پارسیگوی و دبیر دربار امیر شیرعلیخان و امیر عبدالرحمنخان، پادشاهان افغانستان بود. او در شعر فارسی پیرو حافظ است و سبک عراقی را در افغانستان زنده کرد. مهارت او در غزلسرایی بودهاست.[۲] در افغانستان دو تحول در حوزهٔ ادب این کشور رُخ داد: یکی در حدود سال ۱۸۵۰ به اینطرف، زمانیکه آثار ادبی در هند به چاپ میرسید، و بعدها چاپخانههای کابل، بخارا، خجند، و تاشکند هم در دسترس ادیبان افغان قرار گرفتهبود. تحول دوم در آغاز سدهٔ بیستم بوقوع پیوست، زمانیکه تأسیس (تکمیل در ۱۳۰۷ / ۹۰-۱۸۸۹: که در سال ۱۳۳۶ ش. /۱۹۵۷ دوباره به چاپ رسید)، اثری از یعقوب علی خافی، و سید جمالالدین اسدآبادی، و فیضمحمد کاتب هزاره (که دورۀ چهار جلدی نسخههای خط آن، پس از مرگ حبیباللهخان، به خط خوش نستعلیق خودِ فیضمحمد کاتب هزاره نوشته شده و نوشتن آن در سال ۱۳۰۴ خورشیدی به پایان رسیده و امروز در آرشیو ملی افغانستان بایگانی شدهاست.[۳][۴]) نخستین روزنامه افغانستان، اردو زبان هند نمونهبرداری شده بود. نوآوریهای عصر امیر حبیبالله در حوزۀ آموزش و فرهنگ، البته محدود بود و نمیتوانست تغییری عمده در ادب و فرهنگ ایجاد کند. ظهور محمود طرزی (۱۲۸۲-۱۳۸۵ / ۱۸۶۵-۱۹۳۳) در قلمرو ادب و فرهنگ این دوره، نقطۀ عطفی به شمار میرود که تحول و تجدد نسبی را در حوزۀ ادب و فرهنگ کشور در دهههای پس از ۱۳۲۰ خورسیدی معطوف به خود کردهاست. وی که بیشتر دوران جوانیش را در دمشق و استانبول گذرانده بود، به ادبیات فارسی رنگ و گونۀ خاور میانهای (بجای هندی) داد. طرزی چندین اثر را از تُرکی به فارسی ترجمه کرد، که آثاری از ژول وِرن (Jules Verne) از آن جمله بود. وی از سال ۱۳۲۹/۱۹۱۱ تا ۱۳۳۶/۱۹۱۸ جریدۀ سراجالاخبار را به نشر رسانید و مقالههای او در این نشریه از جمله پیشزمینههای اندیشۀ تجددطلبی در افغانستان محسوب میگردد. سراجالاخبار به سبب مبارزه با استعمار بریتانیا، دفاع از آزادی زنان، نشر ادبیات فارسی و زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و کمک به رشد پدیدۀ ترجمه در افغانستان، یکی از جراید ممتاز منطقه به شمار میآید و تأثیر آن بر فارسیزبانان آسیای میانه، شبهقاره هند و حتی ترکیه محقق مینماید. این نشریه در پرورش حس وطنخواهی و «ملیت افغان» نیز مؤثر بودهاست. تغییر نام سراج الاخبار به سراج الاخبار افغانیه (از شم ۶ س ۱ به بعد)، و نیز تغییر نام مدیر مسئول آن از محمود طرزی به محمود افغانی، گویای گرایش وطنخواهانۀ این نشریه و تأثیر آن در تعالی و رشد «ملیت افغان» است.
تجددطلبی امانالله خان، خصوصاً پس از سفر هفت ماهۀ او به غرب (۱۳۰۶ش/۱۹۲۷م) آشنایی تحصیل کردههای افغانستان را با زبانها و ادبیات غربی بیشتر کرد. شاعران و نویسندگان این دوره به مضامین و مسائل اجتماعی روی آوردند و در دفاع از استقلال ملی و ملیت سرودند و نوشتند؛ با اینهمه، در این دوره، نه صُوَری جدید از شعر مجال طرح یافت، و نه جانی تازه در کالبد شعر سنتی و رایج کشور دمیده شد. بعضی از شاعران این دوره چون محمود طرزی فقط توفیق یافتند تا در نظم جای کلمات شاعرانه می و پیاله و لاله و خط و خال شعر کهن را با واژههای ناشاعرانه توپ، تفنگ، الکتریک، تلگراف و... پر کنند. همین مقدار دگرگونی هم در شعر روزگار امانالله، گامی به پیش تصور میشد. شاعرانی چون (۱۲۵۲-۱۳۱۲ش) هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد کردند. از دیگر شاعران ممتاز و دارندۀ دیوان شعر در این دوره میتوان از ، متخلص به پریشان نام برد که به پیروی از سبک عراقی قصیده میگفت. وی اشعار اقبال لاهوری (به زبان اردو) را با عنوان لا¸لی ریخته به نظم فارسی ترجمه کرد. (د ۱۳۲۲ش/۱۹۴۳م) نیز از دانشمندان ادیب عصر امانی است که در شعر، خود را «شیفتۀ طرز بیدل و کلیم» معرفی میکرد. یکی از اهداف محمود طرزی، که در مجموع توفیقی نداشت، واداشتن شاعران به پرداختن به موضوعات مدرن اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بود. شاعرانی چون عبدالعلی مُستغنی (۱۲۹۲-۱۳۵۲ / ۱۸۷۵-۱۹۳۳)، و حتی حافظ عبدالله قاری (۱۲۸۸-۱۳۲۲ خ. /۱۸۷۱-۱۹۴۳) و (۱۳۳۰ خ. /۱۹۵۱) که هواخواه رأی و نظر محمود طرزی در شعر بودند و مسائل روز را وارد کردند، اما همین شاعران بیشتر غزلیات را به سبک هندی میسرودند. قاری، و بدنیال وی بیتاب، در عهد سلطنت ظاهرشاه لقب ملکالشعرا یافتند. (۱۲۵۸-۱۳۲۳ خ. /۱۸۴۲-۱۹۴۴)[۵]؛ [۶]؛ (۱۲۹۸-۱۳۴۴ خ. / ۱۸۸۱-۱۹۲۶)؛ مؤلف بچاپرسیدۀ دستور زبان فارسی؛ ؛ و از دانشمندان ادیب عصر امانی هستند که به سبک هندی وفادار ماندند. گفتنی است در میان ادیبان نقاد و طنزنویس این دوره باید از ، متخلص به گوزک یاد کرد. از او دیوانی در هرات در سال ۱۳۱۰ خ. /۱۹۳۱ به چاپ رسید. از شاعران برجستۀ معاصر، خلیلالله خلیلی (زادۀ ۱۲۸۸ خ. /۱۹۰۹)، از طرفداران سبک خراسانی است و دو جلد از اشعار او در ایران به چاپ رسید. از شاعران برجستۀ دیگر میتوان به [۷]، و [۸] اشاره کرد که همگی این ادیبان پیرو سنتهای ادبی بوده و به آن ارج نهادند. شاعرانی چون ، GetBC(34); شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : افغانستان عزیز
درآمد بخش نخست مهاجرتها ابتدا به صورت گروهی به کشورهای همسایه صورت گرفت اما از دهه 90 و پس از استقرار حاکمیت مجاهدین و سپس رژیم طالبان، روند مهاجرت به سمت کشورهای اروپایی تمایل یافت. این نوع مهاجرتها، بویژه در کشورهای همسایه، تأثیرات اجتماعی، فرهنگی، فکری و روانی گستردهیی برجای گذاشته است. این تأثیرات هم بر مهاجران نمایان بوده و هم پس از بازگشت، بر جامعه خویش مشهود بوده است. مهاجرت خانوادهها و جوانان افغان به کشورهای همسایه که از مشترکات زبانی، دینی، فرهنگی، جغرافیایی و محیطی بیشتری برخوردارند از دو جهت قابل برسی و تامل است: نخست آن که این مهاجرت در دوره و محیط مهاجرت برای مهاجرین عوارض اجتماعی، روانی و فرهنگی کمتری در پی داشته است. بدین معنا که این گروه از مهاجرین در محیط مهاجرت، پروسه انطباق و همانندگری آرامتر و کم عارضهیی را طی کرده اند. دوم، بسیاری از این مهاجران به تدریج و پس از دورهیی، به وطن خود بازگشته اند و موجب انتقال تجربیات و آموختههای دوره مهاجرت به کشور گردیده اند. در مقابل، آن دسته از افغانهایی که در کشورهای اروپایی مهاجرت نموده اند، در صورت کسب اقامت دایم، اولا بسیاری از آنها به صورت دایم ماندگار میشوند و انگیزه بازگشت به کشور را از دست میدهند. دوما در پروسه انطباق با جامعه میزبان دچار مشکلات و بحرانهای بسیاری میشوند. روند مهاجرت افغانها به اروپا به دلیل ادامه بحران سیاسی و افزایش حضور نظامی طالبان و نیز شرایط وخیم اقتصادی، همچنان ادامه دارد. ماندگار شدن دایمی مهاجرین افغان در اروپا از یک سو و عوارض فرهنگی، اجتماعی و روانی حضور آنها از سوی دیگر، نگرانیها و دغدغههای زیادی را هم برای خود افغانها ایجاد کرده است و هم در آینده برای جوامع مهاجرپذیر ایجاد خواهد کرد. مهمترین نگرانی و دغدغهیی که مهاجرین افغان با آن رو به رو هستند، نوع نگاه و برخورد آنها با ارزشها، فرهنگ، نرمهای اخلاقی، الگوهای رفتاری و هنجارهای اجتماعی رایج در جامعه جدید و ناتوانی در پروسه وفقیابی با جامعه میزبان میباشد. این ناتوانی به ویژه در میان مردان میان سال و کهنسال که مسوولیت و سرپرستی خانوادهها و فرزندان را برعهده دارند، بیشتر نمایان است. تعریف مفاهیم: «انتگراسیون»، اصطلاحی است که دولتهای مهاجرپذیر برای تبیین روند همانندی و جذب مهاجران در جامعه میزبان به کار میبرند. برای تعریف این واژه در فارسی، معادلهای زیادی به کار میرود ولی شاید هیچ کدام به مفهوم واقعی و دقیق این واژه را برنتابد. ادغام، الحاق، وفقیابی و انطباق معادلهایی هستند که برای تعریف این واژه به کار رفته است. به نظر میرسد دو معادل برای تبیین این مفهوم شایعتر است: «ادغام» و «انطباق». اصطلاح ادغام از نظر محتوایی ناظر بر نوعی «انعطاف منفعل» میباشد که بر مبنای آن روند هضم و تا حدودی استحاله شدن در جامعه جدید را تبیین میکنند؛ روندی که در آن، مفهوم تعامل و گزینش و نقدگری کمتر مورد توجه است و مهاجر به عنوان یک شهروند جدید، جذب ناگزیرِ جامعه میزبان گردد و سیر همانندی در رفتارهای اجتماعی، پذیرش الگوهای فرهنگی و بازسازی نقش و موقعیت فردی خویش را در محیط اجتماعی و خانوادگی بازتعریف و به سامان مینماید. وفقیابی یا انطباق اما، روندی را باز تفهیم میکند که بر مبنای آن، نمودار «انعطاف فعال» مهاجرین در جامعه جدید برجسته میگردد و سیر تعامل مثبت مهاجرین با جامعه میزبان نشانی میشود. وفقیابی، نوعی توافق خودبنیاد با پدیدههای جدیدی است که تقریبا تمام حوزه خصوصی وعمومی زندگی یک مهاجر را احتوا میکند و از یک پروسه فرهنگی، آموزشی و ذهنی نمایه داری میکند که بر دو گزینه اصلی استوار میباشد: 1. گزینه الزام آور: شامل رعایت قوانین، مقررات، احترام به فرهنگ و ارزشهای جامعه میزبان و برخورداری از فرصتهای شغلی، استفاده بهینه از امکانات آموزشی و بهره وری درست از امتیازات اجتماعی و آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی؛ الگوی گزینشی: شناخت دقیق از جامعه جدید، سنجش، تشخیص و مقایسه خوبیها و ناشایستگیهای ارزشی موجود در جامعه میزبان و تعامل مثبت و تأثیرگذاریهای متقابل در حوزه بده ـ بستانهای فرهنگی و ارزشی. ریشهها و چالشها پدیده مهاجرت گروهی به کشورهای اروپایی، از مبدای افغانستان که کشوری عقب مانده و سنتی با فرهنگ عشیرهیی، ساختار جمعیتی روستانشین و مردمان کم سواد و به شدت مذهبی میباشد، پدیده تازهیی است که سابقه بیشتر از دو دهه ندارد. ورود افغانها به جامعه جدیدی که از کمترین همگنی فرهنگی، همانندی اجتماعی و همداستانی تاریخی و هم خویشاوندی دینی ـ مذهبی با آن برخوردار میباشد، تازه واردان را برای ماندن دایمی و خو گرفتن با چنین محیط و فرهنگی، ناگزیر با مشکلات و بحرانهای ذهنی، روانی، فرهنگی و رفتاری پرشماری مواجه میسازد. بررسی و پژوهش در این موضوع، حوزه ناگشوده و خیلی تازه است. به دلیل جوان بودن جریان مهاجرت افغانها به اروپا و فراگیر نشدن آثار و پیامدهای فرهنگی، ذهنی و اخلاقی این مهاجرت و خستگیها و هیجانهای ناشی از جا به جایی و اقامت درمحیط و جامعه جدید، کمتر مورد دقت، تعمق و تیزبینی پژوهشگران افغان و عموم خانوادهها قرار گرفته است. گستره و پیشینیه زمانی اقامت گروهی افغانها در اروپا، هنوز از یک نسل عبور نکرده است. با این وجود، با گذشت یک دهه از ورود و اقامت گروهی مهاجران افغان در اروپا، به تدریج آثار و نشانههای افسردگی و عسرت ذهنی ـ روانی و چالشهای فرهنگی ـ رفتاری در میان بخشی از خانواده ها، به ویژه در بین بسیاری از مردان میان سال و کهنسال در حال ظهور است. در بررسی شتابناک پیش رو، تلاش میگردد به این موضوع جدی و قابل تأمل که در حوزه مطالعات جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی مورد کنکاش نظری و پژوهش علمی ـ آماری قرار میگیرد، به مثابه یک درآمد اشارت گردد. ضروری است که پژوهشگران با توجه به سیر رو به تصاعد ورود جوانان و خانوادهها به اروپا و افزایش شمار جمعیت افغانهای مقیم این قاره، به این امر مهم به صورت جدی و علمی بپردازند. در بررسی و نگاه پیش رو، تلاش میگردد که به نشانهها و ریشههای قابل تشخیص ناسازگاری خانوادههای افغان در جامعه جدید که در قامت یک چالش جدی و پنهان در حال رشد و شکلگیری است، به اساسیترین کدهای مورد مطالعه و نگرانی اشارت گردد. نویسنده: حمزه واعظی ویراستار: عارف فرهمند صدای آلمان شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : افغانستان عزیز
مهاجرت افغانها؛ آزمون مرگ و زندگیتهيه شده توسط محمد رضا گلكوهيچهارشنبه 12 عقرب 1389 ساعت 12:03 بیشترِ مهاجران افغان به اروپا كسانی اند كه میکوشند به زندگی بهتر دست یابند. اما بسیاری اوقات مجبور میشوند که این مسیر را به قیمت مرگ دنبال كنند. مهاجرت پدیدهای نیست كه به تازگی وارد زندگی انسانها شده و حیات بشر را در كام فراز و نشیبهای گوناگون قرار داده باشد. این پدیده از دیر زمانی در میان ملتها رواج داشته و اهداف متفاوتی مردم را به مهاجرت از یک سرزمین به سرزمین مورد نظر دیگر، مجبور نموده است. اما این پدیده در حیات افغانها مفهوم دیگری دارد و حلقهٔ آن در زندگی مردم ما از سه دهه به این سو دایرهٔ وسیع تری یافته است. هرچند مهاجرتهای قانونمند در چارچوب قواعد مشخص یك اصل پذیرفته شده در میان جوامع و كشورهای دنیا به شمار میرود؛ اما موج مهاجرت افغانها این اصل را شكستانده و مرز قواعد بین المللی را درنوردیده است. چیزی كه عنوان تلخ و زجر دهندهٔ "مهاجرت غیر قانونی" را در فراز زندگی مردم برجسته نموده و دشواریهای بی شماری را فراروی مردم خلق نموده است. به باور كارشناسان درخواست پناهندگی بیشتر در میان كتلههای خاص و دارای وضعیت ویژه صورت میگیرد. نادر فرهاد؛ سخنگوی كمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجران میگوید: "درخواست پناهندگی به طور معمول از جانب كسانی صورت میگیرد كه برای ادامهٔ حیات در كشور آبایی شان دچار مشكلات خاص باشند. این مشكلات میتواند شامل نارضایتی سیاسی با حكومت وقت، داشتن دوسیههای حقوقی كه منجر به مرگ وی میشود، عضویت در سازمانهای اجتماعی خاص و یا موانع امنیتی و حقوقی دیگری كه حیات آنان را مورد تهدید قرار داده است، باشد." اما آیا مهاجران افغان در مجموع از دستههایی میباشند كه آقای فرهاد به آن اشاره میكند؟ دردمندانه كه جواب منفی است. وی میگوید: "ممكن است تعداد اندكی دارای دوسیههای فوق باشند؛ اما اكثر كسانی كه به اروپا پناهنده میشوند، به دنبال رسیدن به وضعیت رفاهی بهتر و آسایش بیشتر میباشند." در واقع آنان در جستجوی زندگی انسانی با داشتن امكانات قابل قبول میباشند. چیزی كه در كشور خود شان نوشداروی نایافتنی است. انجنیر رحیم؛ معین مركزی وزارت امور مهاجرین میگوید: "پناهندگان افغان به اروپا شامل كتلههای بزرگی از اقشار مختلف میباشند كه به طور عمده جوانان هستند. جوانانی كه زمینهٔ كار و اشتغال و در كشورشان وجود ندارد، چشم انداز رسیدن به زندگی بهتر در مملكت شان دیده نمیشود و كسانی یا نهادهایی نیز به فكر آنها نمیباشند." حامد شفایی؛ كارشناس مسایل حقوقی میگوید: "می توان گفت افغانستان تا کنون بیشترین رقم مهاجر را در بین کشورهای جهان داشته است. از مجموع 22 ملیون مهاجر جهان، حدود چهار تا پنج ملیون نفر را مهاجران افغانستان تشکیل میدهند." تعداد بیشتر این مهاجران نیز كسانی اند كه به شكل غیر قانونی وارد كشورهای دیگر شده و با مشكلات بسیاری نیز مواجه میشوند.
رد شدن از مرزهای صعب العبور، افتادن در موج خروشان دریا، فرار و گریز از واگونهای ریل در روی صخرههای سخت، پریدن از موترهای تیز رفتار در بیابانهای وسیع، افتادن در چنگال سگهای محافظان سرحدی و... از جمله مواردی اند كه پناهجویان افغان را در مسیر رسیدن به اروپا مورد تهدید قرار میدهد. این عوامل همیشه به حالت تهدید باقی نمیماند؛ بلكه در اكثر مواقع باعث قتل، قطع عضو و یا معلولیت دایمی این افراد میگردد. شاه ولی شریفی؛ یكی از مهاجرانی كه مسیر اروپا را از كشور ایران تا سرزمین پهناور انگلیس پیموده است، قصههای جانسوز و روایتهای تلخی از این سفر دارد. وی رویدادهایی را یاد آوری میكند كه هر كدام از آنها پیامد مرگ را به دنبال داشته است. او یكی از این موارد را این گونه به یاد میآورد: "برای بار دوم وقتی از تركیه عازم یونان بودم به دلیل مشكل اقتصادی راه كوتاه تر و كم مصرف تری را جستجو میكردم. تا این كه بالاخره تصمیم گرفتم با قایقهای بادی پنج نفره مسیر پر خوف و خطر رود خانه را عبور كنم." به گفتهٔ آقای شریفی، قایق بادی ظرفیت سه تا هفت نفر را دارد كه قیمت آن بین 500 تا 700 دالر بوده و ارزان ترین راه برای عبور از رودخانهٔ میباشد كه مرز میان تركیه و یونان است. وی از بد چانسی یاد آوری نموده میگوید: "مشكل زمانی آغاز شد كه قایق خریداری شده ما در موتر فراموش شده و ما پنج نفر در ساحل دریا بلا تكلیف ماندیم. كریم كه رهنمای ما بود، پیشنهاد نمود كه یك قسمت كم عرض دریا را پیدا نموده و با آب بازی از آن عبور كنیم." او از لحظهٔ یاد آوری میكند كه سگهای محافظان سرحدی تركیه فرا رسیده و وی را با چنگ و دندان خون آلود میسازد. اما قضیه به حملهٔ سگها ختم نمیشود. آنان را به شهر "ادیرنه" آورده و از آن جا با شصت نفر مهاجر غیر قانونی دیگر همراه ساخته و به داخل یك بس دو منزله یك جا نموده به سوی سرحد ایران انتقال میدهند. شاه ولی شریفی از زمانی یاد آوری میكند که پولیسهای محافظتی داخل بس با چوبهای دست داشته شان به جان مهاجران افتاده و شكنجههای سختی را برآنان روا میدارد؛ به حدی كه صدای گریهٔ زنان مهاجر موجب تحریك احساسات مردم شده و مهاجران را به شورش مجبور میسازد. او زمان زجر دهندهٔ را به خاطر دارد كه حتی میتواند منجر به مرگ وی گردد. شریفی تصمیم میگیرد كه از كلكین شكستهٔ موتر، خود را بیرون انداخته و با این تصمیم كه یا مرگ یا زندگی از موتر درحال رفتار خود را به بیرون میاندازد. این كه چه روزی به حال وی آمده است، خودش این گونه بیان میدارد: "زمانی به هوش آمدم كه در كنار سرك و در یك بیابان تاریك افتاده ام، وقتی تصمیم به حركت میگیرم، دوباره بی هوش میشوم." شریفی این لحظهها را با عنوان "تنازع برای بقا" یاد نموده و تلاش بسیاری انجام میدهد تا فاصلهٔ طولانی بیابان با شهر را بپیماید. نامبرده با گذشت بیست روز، بهبودی حاصل میكند؛ اما بازهم از تلاش برای رسیدن به مقصد دست بر نمیدارد. او بار دیگر با تحمل مشقت بسیاری موفق میشود تا مرزهای تركیه را طی نموده و تا نقطه ای برسد كه از یک جانب خیلی خطرناك بوده و از سویی نیز برای مهاجران غیر قانونی سرنوشت ساز به حساب میآید. وی با گذراندن سه ماه در یك كمپ سرد، بدون هیچ گونه امكانات در كشور چكسلواكیا راهی فرانسه و سپس انگلیس میشود. این مسئله، همان چیزی است كه زمانیهامربیرگ؛ کمیشنرحقوق بشر شورای اروپا درنامه ای که به تاریخ سوم ماه آگست سال جاری نوشته است، از " فقدان دایمی" بسترها در مراکزاستقبال از پناهندگان و از شرایط "به دور ازکرامت و خطرناک" در یونان برای کسانی که در آنجا اقامت میکنند، شکایت کرده است. تجربهٔ مهاجران افغان نشان میدهد كه بسیاری از كمپهای سرحدی وضعیت مشابهٔ با چیزی دارد كه در نامهٔهامر بیرگ یاد آوری شده است. در این میان، نقطهٔ خطرناكی نیز وجود دارد؛ آنجا مرز فرانسه است، جایی كه مهاجران غیر قانونی با جاسازی در داخل كانتنیرهای ریل عبور میكنند. وی از كسانی یاد میكند كه همسفر وی بوده و در این جریان جان شیرین شان را از دست داده اند. شرح قضیه را آقای شریفی این گونه بازگو میكند: "با رسیدن ریل به تنگهٔ كه در آنجا حركت ریل كندتر میشود، مهاجران خود را از ریل انداخته و بارها اتفاق افتاده است كه این افراد زیر ریل شده و زندگی خود را از دست دهند و یا هم دست و پای شان زیر ریل شده و قطع شوند." خطرهایی را كه شریفی از آن یاد میكند، مشت نمونهٔ خروار است. برای بسیاری از كسانی كه این مسیر را طی نموده اند، این خطرها پیش آمده و تعداد از آنها را به كام مرگ فرستاده است. جواد آشنا؛ كسی كه اكنون تابعیت استرالیا را داشته و با رفتن از مسیر پاكستان به اندونیزیا این مسیر را طی نموده، موارد دیگری را یاد آوری میكند. او میگوید: "بسیاراتفاق افتاده است كه کشتیهای كوچك مسافربری در موج خروشان دریای اندونیزیا با استرالیا غرق شده یا مدتها در میان دریا سرگردان مانده اند، تا این كه بالاخره جان داده اند." با تمام این مشكلات، رسیدن به اروپا برای مهاجران غیرقانونی یك سرزمین رویایی است كه رسیدن به آنجا به كشیدن هر گونه رنج و درد میارزد. اما آیا سرزمین اروپا همان جایی است كه در چشم انداز این جوانان مهاجر به تصویر كشیده میشود؟
اروپا، امریكا، استرالیا و در مجموع كشورهای غربی برای هر كدام از مهاجرانی كه به مقصد میرسند، تصویر متفاوتی دارد. این تفاوت بیشتر به ظرفیت فكری مهاجران بستگی دارد تا وضعیت اجتماعی مردمان آن كشورها. یعنی هر كسی ممكن است با خوی و خصلتهای اجتماعی و آداب و عنعنات آن سرزمینها به اشكال متفاوتی دمساز شود. ضیا غزنوی كه زمانی با تحمل همان سختیهای بسیار به كشور ناروی رسیده و اكنون مقیم آن كشور است، اروپا را "سرزمین آرامش" میداند. به عقیدهٔ وی مردمان آن سرزمین بسیاری از خصلتهایی را دارند كه به راستی ستودنی است." او از موردی یاد میكند كه بکسک جیبی اش گم شده و یابنده تا دروازهٔ خانه اش آن را رسانده بود بدون این كه به محتوای آن دست خورده باشد. عین این مورد را شاه ولی شریفی نیز متذكر میشود. او كه مدت هفت سال در جامعهٔ انگلستان زندگی نموده از برخورد انسانی مردم غرب خاطرات نیكی را به یاد دارد. او راستگویی، روحیهٔ همكاری، دستگیری از نیازمندان و سایر مواردی از اخلاق نیكو را كه صفات پسندیده است در میان مردم غرب زمین زیاد مشاهده نموده است. از این رو وی میگوید: "برای مهاجر افغان كه به تازگی از محیط تحقیر آمیز و زنندهٔ ایران یا كشورهای دیگر وارد اروپا میشود به واقعیت که آن كشورها یك سرزمین رویایی است." اما تنها خوبیهای مردم آن كشورها نیست كه در برابر مهاجران افغان به تصویر كشیده میشود. روی دیگر این سكه ممكن است بسی خطرناك و پر آسیب باشد. جواد آشنا كه مقیم استرالیا بوده و یكی از مسئولان مركز فرهنگی كاروان میباشد، عمده ترین مشكل را نوعی گسست فرهنگی میان نسل اول مهاجران و نسل دوم آن (فرزندان مهاجران) میداند. وی از این معضل اجتماعی این گونه یاد آوری میكند كه "دلبستگی پدر و مادری كه از سرزمین سنتی شرق رفته از یك طرف و خو گرفتن فرزندان آنان با فرهنگ و خصلتهای اجتماعی غرب از سوی دیگر، باعث ایجاد یك تضاد خطرناك در سطح یك خانواده میشود." او خود شاهد بوده است كه این تضاد اخلاقی منجر به جنجالها و نزاعهای بسیاری شده و موجب گردیده تا آسیبهای جدی در كانون گرم خانوادگی افغانهای مهاجر وارد شود. او میگوید: "فرزندان مهاجر دوست دارند تمام شرایط اجتماعی غرب را بپذیرند و پدر و مادر شان میخواهد تا حدودی با عنعنات آبایی شان زندگی نمایند." این دو خواستهٔ متضاد باعث كشمكش و جنجال میان دو نسل موجود مهاجر در غرب میگردد. آقای آشنا این پدیده را در زندگی افغانهای مهاجر تلخ و ناگوار میپندارد. چیزی كه باعث شده تا حیات مرفه غربی در كام آنان زهرناك شده و روز و روزگار شان به خوشی سپری نگردد. با این حال؛ پرسش اصلی این است كه چرا افغانها در چنین كشمكشهای روزگار قرار گرفته و كتلههای بزرگی از آن با این معضل خطرناك اجتماعی دست و پنجه نرم میكنند. معضلی كه از یك سو باعث فرار نسل جوان شده و از جانب دیگر باعث میگردد تا اقشار بزرگ اجتماعی ما با صرف هزینههای گزاف، خویشتن را در مسیری قرار دهند كه هر لحظهٔ آن خطر مرگ را به دنبال داشته و در نهایت نیز به تنگناهای شدیدی گرفتار میشوند.
جواب پرسش فوق درعین حالی كه روشن است، راه حل آن از دشواریهای فوق العاده بزرگ میباشد. نادر فرهاد؛ سخنگوی كمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجران دلیل عمدهٔ این پدیده را وضعیت بی ثبات كشور و نبود چشم انداز روشن از زندگی را در افغانستان میداند. آقای فرهاد از درخواست پناهندگی كسانی یاد میكند كه در افغانستان دارای شغل مناسب میباشند؛ اما صرف نبود چشم انداز روشن از وضعیت سیاسی اجتماعی كشور باعث شده تا از كشورهای غربی تقاضای مهاجرت نمایند. نمونهٔ دیگری را كه آقای فرهاد یاد آوری میكند، مهاجرت اطفال و افراد كم سن و سال به كشورهای غربی است. كسانی كه به دلیل دستیابی به آیندهٔ بهتر راهی مناطق خاور زمین میشوند. در گزارش سالانهٔ سازمان ملل متحد كه از رویدادهای مهاجرت در سال 2009 منتشر شده آمده است که "تعداد اطفال افغان که در سال 2009 خواستار پناهندگی در اروپا شدند به پنج هزار و نهصد نفر میرسد در حالی که این آمار در سال 2008، فقط سه هزار و سه صد و هشتاد نفر بود." انجنیر رحیم میگوید: "تاحال بارها از جانب كشورهای اروپایی تصمیم گرفته شده تا این اطفال را از كشور شان عودت دهند؛ اما دولت افغانستان با این تصمیم موافقت نشان نداده است." ولی این كه برای جلوگیری از این وضعیت دولت افغانستان چه كارهایی انجام داده، معین مركزی وزارت امور مهاجرین میگوید: "وضعیت افغانستان رو به بهبودی است، ولی تبلیغات باز رسانهها از آزادی غرب باعث شده تا اطفال و جوانان ما فریفتهٔ غرب شده و تصمیم به مهاجرت به آن كشورها را گیرند." ولی تنها مسئلهٔ ناامنی و نبود تصویر روشن زندگی نیست كه باعث مهاجرت افغانها گردیده، عوامل دیگری نیز دركار است. به نظر آقای فرهاد "نبود زمینههای شغلی و تسهیلات رهایشی مناسب یا رسیدن به كسب درامد بیشتر و رشد و ترقی وضعیت اقتصادی نیز جزئی از این عوامل میباشد." انجنیر رحیم؛ عوامل عمدهٔ مهاجرت غیر قانونی افغانها را نبود اشتغال و زمینههای كاری در كشور میداند. اما این كه چه نهادهایی در قبال چنین نارساییها پاسخگو میباشد، به عقیدهٔ مردم دولت مسئول اصلی این موارد میباشد. حبیب الله؛ كارگر سادهٔ كه به خاطر یك كار ساده و یك روزه ساعتها در سر چوك منتظر میماند، با یاد آوری مسئلهٔ بی كاری میگوید: "با گذشت نه سال تا هنوز فابریكههای تولیدی در كشور ایجاد نشده كه جوانان در آنجا مشغول كار شوند." وی دلیل اصلی عدم مهاجرت خودش را نبود بودجهٔ كافی دانسته میگوید: "اگر پول سفر خرج میداشتم یك روز هم در این ملك نمینشستم." این كه دولت تا كنون چه كارهایی در قبال فراهم آوری بسترهای مناسب كار برای جوانان فراهم آورده، انجنیر رحیم میگوید: "دولت به تنهایی كاری نمیتواند؛ بلكه وظیفهٔ متشبثین خصوصی، سرمایه داران ملی و رهبران مردمی است تا در این راستا دولت را یاری كنند." وی این مسئولیت را سرمایه گذاری سرمایه داران داخلی و خارجی در افغانستان دانسته میگوید: "كشورهایی كه از موج مهاجرت افغانها شاكی اند، باید در داخل افغانستان سرمایه گذاری نموده و در راستای حل این معضل اجتماعی، دولت افغانستان را یاری نمایند."
راه حل دیگر این مشكل، محدود كردن و قانمند شدن این پدیده میباشد. به گفته نادر فرهاد، "دولت معتقد است چارچوبهای قانونی را برای مهاجرت قانونمند افغانها در كشورهای همسایه و ممالك دور فراهم سازد." به باور وی "نیازمندی كشورهای دیگر به نیروی كار و موجودیت پوتانسیلهای كاری در جامعه افغانستان، مقتضی است تا میكانیزمهای منظم میان دولتهای مهاجر پذیر و دولت افغانستان فراهم شود تا دیگر نسل جوان افغان دچار چنین مشكلاتی نباشند." انجنیر رحیم در پاسخ به این سوال كه دولت افغانستان چه كارهایی در این خصوص انجام داده میگوید: "اقدامهایی در حال انجام است؛ اما شرایط كشورها مانع از اجرای بعضی قراردادها میشوند. از جمله اینكه كشور ایران برای مهاجرت قانونی كارگران افغان، شرط خروج خانوادههای آنان را از ایران پیشكش میكند كه برای دولت افغانستان قابل قبول نیست." ولی وی در مورد طرحهای مهاجرت پذیری قانونی از جانب كشورهای غربی اظهار بی خبری میكند و میگوید در این خصوص تنها اقدام ما دفاع از عدم عودت مهاجران افغان از اروپا میباشد. وی میگوید: "در جریان سال جاری بیش از صد نفر از كشور انگلستان و تعداد دیگری نیز از كشورهایهالند، ناروی، سویدن و سایر كشورهای اروپایی به افغانستان عودت داده شده اند كه در قبال آن مبلغی پول از طریق سازمان بین المللی مهاجرت “IOM” به آنان پرداخته میشود تا برای ایجاد شغل در افغانستان به مصرف برسد و حتی اكثر اوقات با این پول وسایل كاری برای مهاجران عودت كننده خریداری میشود تا با ایجاد بستر كاری در افغانستان ماندگار شوند." اما به اعتقاد بسیاری از كارشناسان این طرحها در مجموع نمیتواند جوابگوی موج عظیمی از مهاجرت افغانها به كشورهای اروپایی باشد. محمد رفیع رفیق صدیقی؛ كه تحصیل كردهٔ رشته روانشناسی در تركیه است میگوید: "باید دولت زمینههای كار و زندگی سالم را در كشور فراهم نموده و روحیهٔ وطن دوستی را در بین جوانان ترویج كند." به عقیدهٔ آقای آصفی كه خود تجربهٔ زندگی در كشور بیگانه را احساس نموده "اگر یك جوان افغان حس وطن دوستی در فكرش نهادینه شود، سعی خواهد كرد با مشكلات موجود مقابله نموده و در راه آبادی وطن تلاش خواهد كرد." درحالی كه به عقیدهٔ وی این روحیه در میان جوانان افغان موجود نیست. او تنها راه تحقق این هدف را تبلیغ از طریق رسانههای موجود در كشور میداند. این همان نكتهٔ است كه انجنیر رحیم نیز بدان باور داشته و اشاره میكند. وی میگوید: "رسانههای ما باید به جای تبلیغ مظاهر فریبنده زندگی در غرب، به جوانان این ایده را تزریق نمایند كه در راستای بازسازی وطن خویش و ساختن آن با معیارهای مدرن سعی نمایند." به هر صورت، به عقیدهٔ انجنیر رحیم، رسیدن به این آرزوها و نجات از این بدبختیها امری است كه به آسانی میسر نبوده و نیازمند فداكاریهای بسیار از جانب مردم، دولت، جوانان و تمام اقشار مردم افغانستان میباشد.
شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : افغانستان عزیز
آموزش و پرورش در افغانستاناز ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
تاریخچهدر هنگام اشغال افغانستان توسط شوروی (دهه ۱۳۶۰) و جنگهای داخلی این کشور (دهه ۱۳۷۰)، شالوده آموزش و پرورش افغانستان از هم پاشید. در دورهٔ قدرت طالبان دختران خانهنشین شده و اجازهٔ تحصیل از آنها گرفته شد. در این دوره، به جای درسهای علمی مانند کیمیا و فیزیک در مدارس، بیشتر بر آموزشهای مذهبی تاکید میشد. اکنون براورد میشود کمتر از نیمی از مدارس افغانستان دسترسی به آب آشامیدنی داشته باشند. پس از یورش آمریکا به افغانستان در سال ۱۳۸۰ و فروپاشی طالبان، با روی کار آمدن دولت انتقالی وضعیت تحصیل اندکاندک رو به بهبودی میرود، ولی با این وجود هنوز بیش از ۶۰٪ مردم افغانستان از سواد خواندن و نوشتن بیبهرهاند. اکنون ۱۳ دانشگاه و ۶ مرکز تربیت معلم، در سراسر افغانستان وجود دارد. در کنکور ورود به دانشگاه سال ۱۳۸۵ خورشیدی، ۸۰ هزار نفر شرکت کردهاند. براورد مسئولان این است که حدود سی هزار دانشجو به علت نبود امکانات از ورود به دانشگاه محروم شوند.[۱] ده درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشی اختصاص دارد، که از این میان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش وپرورش) است، یک درصد مربوط به نهادهای پژوهشی و یک درصد مربوط به آموزش عالی است.[۱] ساختارآموزش و پرورش در افغانستان در دو بخش تعلیمات اساسی و تعلیمات ثانویه صورت می گیرد. تعلیمات اساسیاین دوره شامل صنف (کلاس) اول تا نهم[۲] را در بر میگیرد.درافغانستان دروس الفبا زبان، حساب، رسم، خط، ورزش، و تهذیب تا کلاس سوم درس داده میشود.از کلاس چهار تا ششم مضامین دری، حساب، رسم، حسن خط، تاریخ، جفرافیا، دنیات، ورزش و تهذیب درس داده میشود[۳]. تعلیمات ثانویهاین دوره شامل صنفهای دهم تا دوازدهم می باشد[۴]. سامانهٔ نمره دهیبیشینهٔ نمرات در امتحانات آموزش و پرورش افغانستان ۱۰۰ است. با این حال بیشینه نمرات هر نیم سال تحصیلی در کارنامه دانش آموزان اعداد ۴۰ و ۶۰ است. به این ترتیب که بیشینه نمرات در نیم سال اول ۶۰ و در نیم سال دوم ۴۰ است. مجموع این دو نمره، نمره سالانه محسوب میشود و با این حساب بیشینه آن همان ۱۰۰ خواهد شد. اگر شاگردی به دلیلی موجه تنها در امتحانات آخر سال شرکت کند همان نمرهای که از ۴۰ نمره گرفتهاست در عدد ۲٫۵ ضرب میشود و به عنوان نمره سالانه ثبت میگردد. حد پایین نمره برای کامیابی در امتحان نمره ۴۰ است که معادل نمره ۸ در ایران میشود. امتحانات چهار و نیم ماههبعد از سپری شدن چهارونیم ماه از شروع مکاتب امتحانات چهارونیم ماهه آغاز می شوند که در این دوره شاگردانیکه زحمت کشده اند و دروس خویش را منظم خوانده اند در امتحان سر بلند و پیروز خواهند شد اما کسانی که دروس خویش را نخوانده از آمدن امتحانات ناراحت میشوند. من برای شما توصیه می کنم زمانیکه مکتب شما شروع میشود دروس خویش را هر روز دو سه ساعت مطالعه کنید، دو سه ساعت مطالعه از آغاز مکاتب تا فرا رسیدن امتحانات به شما کمک می کند که در امتحانات هیچ مشکل نداشته باشید و هنگامی که می خواهید روز آینده بروید به مکتب و به درس های خویش در صنف حاضر شوید حتماً پیش از رفتن به صنف مطالعه بر موضوع درس خویش داشته باشید این برای شما کمک می کند که اطلاعات مقدماتی شما را افزایش می دهد و به درس آشنایی پیدا می کنید و اطلاعات دیگر را معلم برای شما خواهد گفت. شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:16 :: نويسنده : افغانستان عزیز
وقتی آشنايی با کامپيوتر وانگليسی به دختران وپسران افغان بازگشته از پاکستان وايران امکان داد تا بسياری ازفرصت های شغلی دردولت و بخش های خصوصی را از آن خود کنند، کم و کيف آموزش عالی در افغانستان با سوالی جدی روبرو شد و آن اين که آيا آنچه در آغاز خوب نهاد های آموزش عالی در افغانستان بيشتر از ۴۰ سال عمر دارد. اما در همين مدت فراز و فرود های زيادی راتجربه کرده است. دانشگاه کابل، به عنوان نخستين نهاد آموزش عالی در افغانستان، در سال ۱۳۴۳ خورشيدی تاسيس شد. در حال حاضر ۱۳ دانشگاه و ۶ مرکز تربيت معلم ، در سراسر افغانستان وجود دارد. درسالهای پيش از جنگ، بخصوص دهه چهل خورشيدی، دانشگاه کابل حد اقل يکی ازدانشگاههای معتبرمنطقه بود. دانشکده های مختلف آن با بخش هايی از دانشگاههای اروپايی روابط آکادميک و عملی داشت. دانشکده های علوم تجربی آزمايشگاههای مجهزی داشتند و تازه ترين آثار آموزشی و تحقيقی جهان را به سادگی می شد در کتابخانه دانشگاه کابل يافت. استادان دانشگاهها زندگی خوبی داشتند و می توانستند در کنار تدريس فرصتی برای پژوهش نيز داشته باشند. آثاری که درآن سالها در دانشگاه کابل چاپ شده و ثمره کار استادان و دانشجويان آن است به خوبی نشان می دهد که آموزش عالی در افغانستان در آن سالها فاصله چندانی دانشگاههای منطقه نداشته است. دريک کلام، در افغانستان همه معتقدند که آموزش عالی در اين کشور درهمان سالهای آغازين رشد خوبی داشته است. برخورد ايديولوژيک اين اغاز خوب ديری دوام نکرد. با سقوط جمهوريت داوود خان در سال ۱۳۵۲ و روی کار آمدن نظام کمونيستی، علی رغم نيتی که کمونيست ها برای آوردن تغييرات مثبت در جامعه داشتند، برخورد ايديولوژيک آنها با آموزش عالی ودانشگاهها سبب شد که حد اقل روند روبه رشد سالهای آغازين متوقف شود. شماری از استادانی که وابسته به حزب حاکم نبودند، مجبور به ترک افغانستان ياحد اقل ترک دانشگاه شدند. عده ای به زندان رفتند و تنی چند هم کشته شدند. جای اين استادان را کسانی پرکردند که تعلقات حزبی شان براعتبار آکادميک و علمی آنها می چربيد. دانش آموزانی که تعلقات حزبی داشتند، برمعدود استادان با تجربه گذشته در دانشگاه حکم رانی می کردند و دستور می دادند. شاگردان وابسته به حزب، نمرات عالی را از آن خود می کردند. اين مسايل انگيزه تلاش برای آموزش بهتر را در استادان و شاگردان نابود کرد. رابطه دانشگاه کابل تنها بادانشگاههای تحت قلمرواتحاد جماهير شوروی باقی ماند که بازهم غنيمت بود. القصه دردوران کمونيست ها برخورد ايديولوژيک جای برخورد و منطق آکادميک را در نهادهای آموزش عالی افغانستان گرفت واين ضربه کمی نبود. تبديل دانشگاه به سنگر جنگ های داخلی دهه هفتاد، نظم ظاهری دانشگاه را نيز به هم زد. بسياری از دانشگاهها هر ازگاهی تعطيل می شدند. جريان منظم آموزش قطع می شد. شاگردان به امتحان می نشستند بدون اينکه چيزهای لازم را آموخته باشند. سرانجام کار به جايی کشيد که دانشگاه کابل بزرگترين نهاد آموزش عالی تبديل به سنگر وخوابگاه احزاب درگير شد و ميزها و چوکی هايش(صندلی هايش) برای فراهم کردن چای ، چرس و چلم(قليان) جنگجويان به آتش کشيده شده و شيشه هايش از شدت انفجار ها فرو ريخت. وقتی طالبان حاکم شدند، دختران حتی از رفتن به يک دانشگاه بی همه چيز نيز محروم ماندند. گرچه پسران دوباره فرصت يافتند دوباره به دانشگاه بروند، ولی بيشتر وقت شان صرف آموزش کتابهای تفسير وفقه به زبان عربی می شد. دانشجويان لباسهای محلی افغانی برتن می کردند و از جمله در کابل وننگرهار و مزار به دليل اينکه خوابگاهها امکانات لازم نداشت، بيشتراوقات دانشجويان زير درختان سرو و روی چمن های محوطه دانشگاه ها می گذشت کمبود بودجه ده درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشی اختصاص دارد، که از اين ميان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش وپرورش) است، يک درصد مربوط به نهاد های تحقيقاتی و يک درصد مربوط به آموزش عالی، ومهم تر ازهم اينکه ۶۰ در صد بودجه وزارت تحصيلات عالی نيزصرف تامين نياز های خوابگاه يا ( ليليه ) می شود. کاستی های ديگر استادان سالخورده که زمانی از استادان مسلم در رشته های تخصصی شان بودند، سی سال از دسترسی به امکانات برای تحقيق باز ماندند، و امروز با رو نوشت های سالهای جوانی شان به کلاس می آيند، و دانشجويان با نيازمندی ها و توقعات جديد. استادانی جوانتر که خود در دانشگاههای افغانستان درسالهای جنگ تحصيل کرده اند و فرصت ادامه تحصيل دربيرون از کشور نداشته اند بيشتر تلاش می کنند تا دانشجويان را حتی از پرسيدن نيز باز دارند تا مبادا وقار استادانه شان خدشه دار شود. شاگردان هم با وقوف به همه اين مسايل، با علاقه به آموزش و بی توجه به شرايط کشور قادربه درک استادان شان نيستند و در جلسات خصوصی شديدا از وضعيت موجود شکايت می کنند. در اين ميان تنها حضورشماراندکی از بهترين استادان در دانشگاههای افغانستان سبب دلگرمی دانشجويان است. کمبود کتاب و امکانات تحقيقاتی برای استادان و دانشجويان، کمبود ازمايشگاهها (لابراتوارها)، کمبود استادان مجرب و متخصص از عمده ترين کاستی های ديگری است که دانشجويان، استادان و مسوولان وزارت تحصيلات عالی از آن سخن می گويند. اما باوجود همه اينها اميد و تلاش برای بهبود را قويا می شود حس کرد. چون ازيک طرف حالا وضعيت با سالهای جنگ و دوران طالبان قابل مقايسه نيست و ازسوی ديگر عزم برای بهتر شدن وجود دارد.
|
||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل
لینک هوشمند
|
||||